کليسا مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (3)


 

نویسنده:نرگس یزدی و معصومه امیرلو




 

25-انتقال ثروت کليسا،از پدر به فرزند
 

«رؤساي دير صاحب عنوان بودند و از يک دوم تا دو سوم درآمد ديرها را به خويشتن اختصاص مي داند،ولي ملزم نبودند چون راهبان زندگي کنند. ...خانواده هاي صاحب عنوان،براي آنکه زمين هايشان به دست وارثان تقسيم نشوند،مي کوشيدند جوان ترين فرزندشان را به اسقفي يا به رياست دير برسانند.
از 130اسقف فرانسه در 1789م،تنها يکي از ميان مردم عادي برخاسته بود.اشراف زادگان نخوت،سرگرمي ها ودلبستگي خويش را به آسايش و تجمل،با خود به کليسا مي بردند.شاهزاده کاردينال«ادواردو روآن»رداي سفيدي داشت که 100/000 ليور مي ارزيد،و ظروف او همگي از نقره بودند.
«ديلون»،اسقف اعظم «ناربون»،که پس از تحريم شکار براي کشيش هاي زير دستش خود به شکار مي رفت،به «لويي شانزدهم »مي گفت:
«قربان،گناهان روحانيان من از خود آنان است،ولي گناه من از پيشينيانم به من رسيده است.»
آشوب اخلاقي دوران نيابت سلطنت به مردان هرزه و خوشگذراني چون «دوبوا»و«تانسن»امکان داده بود،برغم هرزگي هاي جنسي،زنبارگي و همجنس بازي،عالي ترين مقامات کليسايي برسند.بسياري از اسقفان بيشتر سال را در پاريس يا ورساي مي زيستند،و در خوشگذراني هاي دربار شرکت مي جستند.

26-زاهدان دنيا پرست
 

اسقفان و رؤساي ديرها از حقوق و تکاليف خاوندها برخوردار بودند،تا جايي که حتي براي باردار ساختن گاوان رعايا،گاوهاي نر خود را در کشتزارهاي آنان رها مي کردند.املاک پهناور آنان که گاه گاه تمامي يک شهر را نيز در بر مي گرفتند،چون املاک خاندان فئودال اداره مي شدند.بخش پهناوري از شهر «رن»و بيشتر زمين هاي گرد آن،به صومعه ها تعلق داشتند.در پاره اي از جوامع فرانسه دادرسان و سران اداري را اسقفان بر مي گزيدند.اسقف اعظم «کامبره»که تيولي با 75/000 رعيت داشت،همه کارمندان اداري «کاتو-کامبرزي»و نيمي از کارکنان ادارات کامبره را بر مي گزيد.نظام سرفداري در املاک کليسا بيش از جاهاي ديگر کشور پايدار ماند؛روحانيون مسيحي کليساي کاتوليک رومي «سن-کلو»در«ژاوار»،12/000سرف داشتند و با کاهش اختيارات تيولداران به سختي مخالف مي ورزيدند.مصونيت ها و امتيازات کليسا با نظام اجتماعي پيوند داشت،و همين امر سبب مي شد که سلسله مراتب روحاني نفوذ بسيار محافظه کارانه اي در فرانسه اعمال کند.
کليسا همه ساله،عشريه ي محصول و احشام هر صاحب زميني را از او مي گرفت.کليسا با اين عشريه و با اعانات و ميراث هايي که از مردم مي گرفت،و نيز باعايداتي که از املاک خود به دست مي آوردند،کشيشان بخش هاي کليسايي را در فقر و بينوايي و اسقفان را در آسايش و تجمل نگاه مي داشت؛کليسا،پس از شاه و ارتش او،بزرگترين قدرت فرانسه بود.با برآوردهاي مختلفي که کرده اند از شش تا دوازده درصد زمين هاي کشور و يک سوم ثروت آن،به کليسا تعلق داشتند.درآمد سالانه ي اسقف«سانس»از 70/000 ليور،درآمد سالانه اسقف«بووه»از 90/000ليور،درآمد سالانه اسقف اعظم «روآن»از 100/000ليور،درآمد سالانه ي اسقف اعظم «ناربون»از 160/000ليور،درآمد سالانه اسقف پاريس از 200/000ليور،و درآمد سالانه ي اسقف اعظم «استراسبورگ»از 1/000/000ليور فزون تر بود.دير«پرمونتره»در نزديکي «لان»45/000/000ليور سرمايه داشت.دارايي 236فرايار فرقه ي دومينيکيان «تولوز»از املاک فرانسه،کشتزارهاي مستعمراتي،و بردگان سياهپوست به چند ميليون ليور مي رسيد.ارزش دارايي 1672راهب دير«سن مور»24/000/000ليور،و درآمدشان 8/000/000ليور در سال بود.
از املاک و درآمد کليسا ماليات گرفته نمي شد،ولي سران کليسا در نوبت هاي معين در گردهمايي ملّي مبلغي به 16/000/000ليور در پنج سال رسيد،و «ولتر»آن را سهيم عادلانه اي از درآمد کليسا خواند.
در سال 1749م،«جي.بي.ماشود آرنوويل»،ناظر کل دارايي پيشنهاد کرد که ،به جاي اين اعانه،پنج درصد از همه ي درآمد کليسا ماليات گرفته شود.مقامات کليسا با «سرسختي انعطاف ناپذيري»با اين پيشنهاد مخالفت کردند.ماشود،همچنين پيشنهاد کرده بود،کسي حق نداشته باشد بدون تصويب دولت ميراث خود را به کليسا واگذار کند،همه سازمان هاي کليسايي که پس از سال1636م بدون اجازه شاه تأسيس شده اند بر چيده شوند،و همه کساني که از درآمد کليسا بهره مي گيرند دولت را از ميزان در آمد خود آگاه سازند.مجمعي از روحانيان با اين پيشنهاد مخالفت کردند و اعلام داشتند:
«اجازه نخواهيم داد آنچه که ثمره ي محبت و احترام ما بوده به خراج فرمانبرداري مبدل شود.»
«لويي پانزدهم»فرمان انحلال اين مجمع را صادر کرد،و شوراي او به مباشران دولت دستور داد از املاک کليسا7/500/000ليور ماليات بگيرند.
لويي مي دانست که نيمي از قدرت او مرهون تأييد مقام شاهي به دست کليساست.به ديده توده مردم،که هرگز چندان با او آشنايي نداشتند که از شماره ي معشوقه هايش آگاه شوند،شاه سايه خدا بود و با اختيارات خدايي بر آنان فرمان مي راند.اگرچه مردم از تاج اسقفان مي هراسيدند،اما همان مردم کشيش بخش را،که شريک تنگدستي آنان و گاه گاه سهيم مشقات آنان درکشت و کار بود،دوست داشتند.هر گاه کشيش بخش از مردم در خواست عشريه مي کرد،آنان غرولند مي کردند،اما مي دانستند که او چاره اي جز اين ندارد،و ناچار است دستور بزرگتر از خود را اجرا کند؛دوسوم اين عشريه به کيسه اسقف يا صاحبان ناشناخته ي سفيس ها مي رود،در صورتي که کليساي بخش همانند آنان با زهد و پارسايي اجباري از يأسي دردناک مي پژمرد.
...به موازات کاهش شماره راهبان،فرايارها،و راهبه ها پارسايي و دارايي آنان فزوني مي يافت.آنان که اکنون دريافته بودند گرفتن ميراث از مردگان و دادن وعده بهشت به آنان خردمندانه تر از تکدي پول سياه در روستاهاست،به ندرت به گدايي تن مي دادند.
...رئيسه ي دير«اورينيي»کالسکه ي چهار اسبه داشت و در خانه راحتش از پسران و دختران پذيرايي مي کرد؛در صومعه ي «آليکس»راهبه ها جامه و رداي آراسته به خزقاقم مي پوشيدند؛در راهبه خانه هاي ديگر،راهبه ها با افسران اردوگاههاي مجاور به خود و نوش و پايکوبي مي پرداختند.اينها ظاهراً خوشگذراني هاي مباح بودند.بسياري از داستان هايي که از هرزگي و تباهي صومعه نشينان در قرن هجدهم پراکنده شدند داستان هاي گزافه آميزي بودند که رقابت فرقه ها بر سر زبان ها افکنده بود.کمتر دختري اکنون برخلاف دلخواه خويش در صومعه مي زيست»(115)

27-پاپ ها در کنار ديکتاتورها و مستکبران
 

اين تعامل و بده بستان ميان پاپ و کليسا با قدرت ها تا امروز و دوره ي معاصر نيز ادامه دارد.به عنوان نمونه:
«در 20 ژانويه 1923م،اولين ملاقات محرمانه کاردينال «گاسپاري»از جانب «واتيکان»و «موسوليني»برگزار گرديد.دراين ملاقات موسوليني متعهد گرديد که دولت ايتاليا براي جلوگيري از ورشکستگي بانک رم-که بخش عمده سهام آن متعلق به کليسا بود-به آن کمک کند.در مقابل توافق گرديد يکي از نمايندگان متمايل به حزب فاشيسم در مجلس،به عنوان رئيس بانک منصوب شود.
طي سال هاي 1926تا1929م،يکسري مذاکرات ميان واتيکا و دولت موسوليني صورت پذيرفت.سرانجام در 11 فوريه 1929م،پيمان آشتي در کاخ «لاترانوي»شهر رم ميان کاردينال گاسپاري و موسوليني منعقد گرديد.بر اساس اين قرارداد قلمرو اراضي واتيکان مشخص شد و کليسا با دريافت750 ميليون لير نقد و معادل يک ميليارد لير سهام دولتي به عنوان غرامت،نسبت به خسارت هايي که واتيکان با از دست دادن سرزمين هاي پاپي متحمل شده بود،رضايت داد.دولت ايتاليا متعهد گرديد که حاکميت واتيکان را به رسميت شناخته و هيچگونه تعرضي نسبت به آزادي عملکرد پاپ ننمايد،و هزينه عمليات مهندسي و فني ايجاد تأسيسات درشأن يک کشور امروزي را براي واتيکان متقبل شود.
همچنين مسائلي از قبيل مصونيت کشيش ها منصوب از طرف واتيکان ازهر گونه تعريض،تطبيق حوزه هاي اسقفي با تقسيمات کشوري ايتاليا،و تعيين روزهاي تعطيل رسمي ايتاليا مشخص شد.اين قرار داد،اگر چه واتيکان را در زمينه فعاليت هاي غير مذهبي محدود مي ساخت،ولي پاپ «پيوي يازدهم»ترجيح مي داد براي نفوذ واتيکان از طريق غير مستقيم به اعمال نفوذ سياسي بپردازد و اين سياستي است که واتيکان تا به امروز آن را پيگيري مي نمايد.

28-پاپ ها،هم سفره ي فاشيست ها و صهيونيست ها
 

مصالحه واتيکان و دولت فاشيسم ايتاليا،که به عنوان ازدواج مصلحتي معروف گرديد،با شادماني محافل رسمي واتيکان روبه رو شد.يکي ار ارگان هاي رسمي واتيکان نوشت:
«ايتاليا به خدا و خدا به ايتاليا بازگردانده شد.»
پيوي يازدهم،موسوليني رهبر فاشيسم،را مردي خواند که دست سرنوشت براي کليسا فرستاده است.موسوليني با زيرکي اظهار داشت:
«ما بايد افتخار کنيم که ايتاليا تنها کشور اروپايي است که مرکز يک دين جهاني را در خود دارد.اين دين در فلسطين ظهور کرد اما در رم کاتوليک شد.اگر در فلسطين مانده بود به احتمال بسيار دچار سرنوشت همه فرقه هاي کوچک و گمنامي مي شد که از ميان رفتند و اثري از آنها بجاي نماند.»(116)
در مورد پاپ جديد(بنديکت شانزدهم)نيز مي دانيم که در جواني در آلمان،عضو داوطلب ارتش هيلتر و يک داوطلب نازي بوده است و اخيراً نيز همزمان با حمله به اسلام،به صراحت از رژيم صهيونيستي دفاع کرد.راجع به ارتباط مالي و سياسي و اقتصادي واتيکان با نظام استکباري غرب،اسناد بسياري در دست است.
«نويسنده ي کتاب «تارعنکبوت هاي مالي و دکاکولا»توضيح مي دهد که واتيکان در شرکت هاي بزرگ چند مليتي،داراي سهام مي باشد از جمله اين شرکت ها عبارتند از:شرکت هاي آمريکايي مانند:شرکت اتومبيل سازي جنرال موتورز،جنرال الکتريک،IBM،TWA(شرکت هواپيمايي بين المللي آمريکا)،شرکت آهن و فولاد بتلم استيل،شرکت نفتي شل و گلف اويل،شرکت مستغلات مالک مجتمع ساختماني واترگيت،بانک چيس منهتن،بانکرتراست،بانک مورگان.و شرکت هاي ايتاليايي همچون:شرکت گراندي آلبرگي(مالک و اداره کننده هتل هاي لوکس و پر درآمد ايتاليا)،شرکت مالک هتل هيلتون رم،شرکت سراميکاپوزي (توليد کننده مهم لوازم بهداشتي حمام و دستشويي با 23ميليارد لير سرمايه)،شرکت فيات،و ديگر شرکت هايي مانند:شرکت منتدسيون در فرانسه،مؤسسات مختلف مالي روچيلدها،در زوريخ در بانک Credit Suisse.
او مي نويسد:«مسئولان امور مالي واتيکان که مي خواستند از سودآوري فعاليت هاي اقتصادي شان اطلاع حاصل کنند به مؤسسه مشهور تحقيقاتي مک کينزي در آمريکا رجوع و تقاضا مي کنند،بررسي عميقي درباره چگونگي درآمد بخش هاي مالي و اقتصادي واتيکان انجام شود و سپس مشورت دهند که سازمان آنان چگونه مورد تجديد نظر قرار گيرد.مؤسسه مزبور پس از ماهها بررسي و موشکافي که توسط کارشناسان خود انجام مي دهد گزارشي تهيه مي کند که عيناً به دست شخص پاپ مي رسد.در آن گزارش چنين نتيجه گيري مي شود:دست از دکان دين و مذهب برداريد و فقط به کار خريد و فروش سهام و امور مالي بپردازيد،زيرا نتيجه کارتان بسيار عالي بوده است.»
شايد اين حکايت به عنوان طنز مطرح شده باشد،اما حاکي از ذهنيت بسياري از کاتوليک ها نسبت به فعاليت هاي عظيم اقتصادي واتيکان است.همچنين واتيکان عوامل خود را در هيأت هاي مديره شرکت هاي مالي مختلف گمارده است.به عنوان مثال «ماسيموا سپادا»شخص مورد اعتماد واتيکان،مدير شرکت «لانچيا»و معاون بانک قدرتمند رم و شرکت مالي جنوب (با يکصد و بيست و سه ميليارد لير سرمايه)و عضو هئيت مديره چند شرکت صنعتي و مؤسسه مالي است.

29-واتيکان،در خدمت شبکه سرمايه داري غرب
 

ذخاير طلاي واتيکان و مبالغ کلان سرّي در مکاني که ذخائر طلاي آمريکا قرار دارد به نام «فورت نکس»نگهداري مي شود.»(117)
«شش عامل سبب شدند که اراضي،تحت تملک پاپ ها درآيند:
بيشتر کساني که از خود ملکي به ميراث مي گذاشتند،سهمي نيز به عنوان «بيمه آتش سوزي»براي کليسا کنار مي نهادند؛و چون کليسا در تنظيم و تصويب وصيتنامه ها دست داشت،کار گزاران آن مي توانستند چنين ميراث گذاري هايي را تشويق کنند.
چون اموال و املاک کليسا از دستبرد دزدان،سربازان و دولت ها بيشتر در امان بودند،عده اي از مردم املاک خود را به قيوميت کليسا وا مي گذاشتند وکليسا مانند رعيت خود از آنها مواظبت و حراست مي کرد،و هنگام مرگ تمام حقوق شان را مسترد مي داشت.عده اي ديگر تمام يا بخشي از املاکشان را به کليسا وا مي گذاشتند،بدان شرط که در ايام پيري و ناتواني از آنها نگاهداري و تيمار خواري کند؛در اين مورد کليسا به مثابه بيمه ي کهولت و ناتواني بود.
صليبيون،براي فراهم ساختن پولي که با آن لشکر کشي هايشان را راه بيندازند،زمين هاي خود را به کليساها فروخته،يا به رهن گذاشته و يا سپرده بودند.
صدها هزار جريب زمين باير،که به وسيله فرقه هاي رهباني اصلاح و آباد شده بود،به کليسا تعلق گرفت.
زميني که به تصرف کليسا در مي آمد قابل انتقال به غير نبود،و يا اگر بود مشکلات فراواني در برداشت.
املاک کليسا معمولاً از ماليات معاف بود؛ولي گاهي برخي از پادشاهان لعن و تکفير کليسا را ناديده مي گرفتند و بر املاک کليسا ماليات مي بستند يا،با تدبيرهاي شرعي،قسمتي از دارايي منسوب به کليسا را ضبط مي کردند.فرمانروايان اروپايي شمالي،در صورتي که کليسا عايداتي را که از املاک آنجا و يا از طريق اعانات اشخاص متدين به دست مي آورد در داخل مرزهاي ملي به مصرف مي رسانيد،چندان از ثروت آن گله مند نمي بوديد؛خشم آنها از اين بود که مي ديدند طلاهاي شمال،به صورت هزاران نهر کوچک،به سوي رم جاري است. ...بيشتر اسقف ها از طرف مقامات غير روحاني منسوب مي شدند و اشرافزادگاني بودند که به زندگي پرتجمل و عشرت طلبي عادت و مباني اخلاقي سستي داشتند؛ماليات مي گرفتند و مانند شاهزادگان ولخرجي مي کردند و گاهي وارد جنگ مي شدند و در جهت منافع خويش،اعمال خشونت مي کردند،و با اين اعمال،مقدسان مسيحي را به لجن مي کشيدند.انتخاب کاردينال ها به ندرت براساس دينداري و پرهيزگاري شان بود؛آنها بيشتر به لحاظ ثروت يا وابستگي شان به يک مقام سياسي و يا داشتن قدرت مديريت بدين مقام برگزيده مي شدند.آنان به خويشتن به ديده ي راهباني که در زير بار تعهدات و پيمان هاي مذهبي گرانبارند نمي نگريستند،بلکه خود را سياستگران و سناتورهاي يک ايالت توانگر و نيرومند مي ديدند.در بسياري از موارد،کشيش و پيشواي روحاني نبودند و نمي گذاشتند کلاه سرخ اسقفي،آنها را از لذت هاي زندگي محروم سازد.کليسا زهد مسيحي را فداي قدرت کرد.»(118)
«اما هر کس که مي پنداشت پاپ ها از تاريخ درس مي گيرند و ادعاهاي مبالغه آميز خود را مهار مي کنند،سخت در اشتباه بود.سازوبرگ مقام پاپي،اداره ي امور مالي و سازوکار مناسک پاپي به بهاي گزافي در«آوينيون»برپا شد.با پايه ريزي دولت پاپي قصر بسيار بزرگ جديد در آوينيون با کاپيلا براي عبادت و بالاخره تحصيل و تعليم اهالي آوينيون به مبالغ هنگفتي پول نياز داشت.وضع ماليات اجباري پاپي بر تمام اروپا به نحو روز افزون سخت تر مي شد.بهره کشي بي سابقه از تمام کليسا که در همه جا مايه ي تأسف بود و منجر به نوعي جدايي خطرناک ميان مقام پاپي و بسياري از کشورها شد،زنگ خطري بود که روزي به صدا در آمد.
در قرن وسطاي متأخر،مقام پاپي رمي به نحو روز افزوني رهبري ديني واخلاقي خود را از دست داد و در عوض به نخستين و بزرگ ترين قدرت مالي اروپا تبديل شد.البته پاپ ها براي خواسته هاي دنيوي خود مبنايي معنوي قائل بودند،اما براي جمع آوري درآمد،از هر وسيله اي که در اختيار داشتند،از جمله تکفير و ممنوعيت ها،استفاده مي کردند.»(119)

30-مفاسد سياسي در دستگاه پاپ ها
 

«امپراطور«تئودوسيوس»درسال 381م،مسيحيت را دين امپراطوري و اديان ديگر را ممنوع اعلام نمودند و پيروان ساير مذاهب را مجازات مي کردند.در اين هنگام که مسيحيت به دين حکومتي مبدل شده بود،سران کليسا هر چه بيشتر به حاکمان نزديک مي شدند،حاکمان نيز از اين سو در امور ديني و کليسايي دخالت مي کردند... بنابراين مسيحيت صوري رواج يافت و ارباب کليسا به دنيا گرايي روي آوردند.»(120)
««ترتوليانوس»،«اوريگنس»و «لاکتانتيوس»عليرغم آن که گفته بودند جنگ در هر حال نامشروع است؛اما کليسا،اينک به جنگ هايي براي حفاظت منافع دولت و منافع کليسا فتوي مي داد.کليسا براي توسل به زور و پيشبرد منويّات خود از دولت و اشخاص هداياي گرانبها،پول،يا زمين دريافت مي داشت؛کليسا ثروتمند مي شد و براي حفظ حق مالکيت خود به حمايت حکومت احتياج داشت.حتي پس از سقوط امپراتوري هم کليسا ثروتش را حفظ کرد.»(121)
«بي جهت نبود که کليسا از سقوط امپراطوري آسيبي نديد؛چون براي خود شالوده ي سياسي و اقتصادي محکمي بنا کرده و براي حفظ خود سازماني در بسته ايجاد کرد که هم جنبه ي سياسي و هم جنبه ي اقتصادي داشت.
...در قرن سوم ،کليساي مسيحي،گر چه هنوز اقليتي بيش نبود،نيرومندترين،گسترده ترين و با نفوذترين سازمان سياسي اروپا به شمار مي رفت و در قرن چهارم ديگر بر همگان روشن بود که تنها راه نجات امپراطوري به چنگ آوردن کليسا است.»(122)
«در اين هنگام(1054-1049م)سه مشکل داخلي مايه ي تشتت کليسا بود:خريد و فروش مقام هاي اسقفي و پاپي؛عادت يا داشتن همخوابه که ميان طبقه ي کشيشان رواج داشت؛و عدم تقواي جنسي در بين رهبانان به طور پراکنده.

31-پول بدهيد،پاپ بشويد
 

خريد و فروش مناصب کليسايي يا خدمات روحانيون در ميان کشيشان آن عهده درست حکم فسادي را داشت که امروزه در امر سياست به عيان مي بينيم.يکي از انگيزه هاي اين امر مردمان نيکوکار بودند.مثلاً مادر«گيبردونوژان»چون اشتياق فراوان داشت که پسرش را نذر کليسا کند،مبالغي به مقامات روحاني پول داد تا او در يازده سالگي به جرگه ي کشيشان عالي مقام يک کليسا وارد کنند. ...از آنجا که در انگلستان،آلمان ،فرانسه،و ايتاليا اسقفان علاوه بر تمشيت امور و مشکلات مذهبي به قضاياي دنيوي نيز رسيدگي مي کردند و،به رسم فئودال ها براي عوايد ضروري خويش موقوفاتي از قبيل املاک يا قصبات يا حتي شهرهايي را در اختيار داشتند،افراد جاه طلب براي تحصيل چنين مناصبي حاضر بودند مبالغ گزافي به حکومت ها تسليم کنند و پادشاهان خود کامه ي حريص نيز،براي به دست آوردن اين قبيل رشوه ها،هر نوع اصولي را زير پا مي گذاشتند.در«ناربون»کودک ده ساله اي در برابر پرداخت صد هزار سوليدوس به مقام اسقف اعظم منصوب شد.(سال 1016م).

32-کيسه ي پول،به جاي قلب و معنويت
 

«فيليپ اول»پادشاه فرانسه،يکي از خواستاران منصوب سراسقفي حوزه اي را که با عدم توفيق مواجه شده بود با شوخ طبعي چنين استمالت مي کرد:
بگذار من از کاميابي رقيب تو سود برم،آنگاه مي تواني او را به جرم خريد منصب روحانيش تحقير کني،و پس از آن ترتيبي خواهم داد تا رضايت تو حاصل آيد.پادشاهان فرانسه،به حکم سنتي که پايه گذار آن خود شارلماني بود،مرتباً اسقف هاي سانس،رنس،ليون،تور و بورژ را خود تعيين مي کردند.در ديگر نقاط فرانسه انتخاب اسقف ها بر عهده ي دوک ها يا کنتها بود.بسياري از اسقف نشين ها در خلال قرن يازدهم در شمار دارايي موروث خانواده هاي اشرافي درآمدند و به تأمين آينده ي پسران خردسال تر و اطفال حرام زاده اين قبيل خانواده ها اختصاص پيدا کردند.آلمان يک بارون مالک اراضي هشت اسقف نشين بود،و تمام اين اراضي را به ورثه ي خود منتقل کرد.يک کاردينال آلمان(حدود سال 1048م)ادعا کرد که اشخاصي که مقامات کشيشي و عوايد آنها را با پول خريده بودند،براي جبران هزينه هاي خويش به فروش سنگ هاي مرمر نماي کليساها و حتي سفال هاي پشت بام آنها مبادرت کردند.اين قبيل اشخاص مردماني بودند دنيا دار؛بسياري در عين تجمل زندگي مي کردند،به جنگ مي پرداختند،در محاکم اسقفي رشوه گرفتن و رشوه دادن را مجاز مي شمردند،خويشان و نزديکان خود را به مناصب روحاني مي گماشتند،و با کمال صداقت رب النوع جيفه ي دنيوي را ستايش مي کردند.پاپ اينوکنتيوس سوم دربار شخصي که اسقف اعظم ناربون بود،گفت که:
«وي در سينه،به جاي قلب کيسه پول دارد»
خريد حوزه هاي اسقفي چنان متداول شد که اهل عمل آن را امري عادي تلقي کردند.»(123)

33-اطاعت پاپ گناهکار نيز واجب است
 

«در سال 1324م«آرستينو تريونفو»،تحت حمايت پاپ«يوآنس بيست و دوم»،در جواب حملات«ويليام آکمي»و«مارسيليوس پادوايي»به حکومت پاپها،رساله اي نوشت و گفت که قدرت پاپ از جانب خداوند است،و اطاعت پاپ،حتي اگر مستغرق در گناه باشد،واجب است.شوراي عمومي کليسا تنها به جرم الحاد و بدعت بزرگ و آشکار مي تواند وي را معزول کند،اما غير از اين،هيچ قدرتي،فوق قدرت او نيست؛مقام فرشتگان و درخور همان ستايش و تقديسي است که به مريم عذرا و ديگر قدسيان گزارده مي شود.»(124)
«لوديک فون پاستور»در کتاب تاريخ مي نويسد:
«ثروت بي اندازه کليساي آلماني از يک سو غبطه و نفرت عامه را برانگيخت،و از سوي ديگر اثر بسيار مخربي بر کارگزاران کليسا باقي گذاشت.
و«مارک بلوخ»مي نويسد:
بزرگان کليسا و جامعه ي صومعه،ثروت هاي بي کراني مي انباشتند که از لحاظ اراضي و حقوق اربابي کمترين تفاوتي با بزرگترين فئودال ها نداشت.»(125)
«کليسا از قرن 11تا 13م،در اوج اقتدار به سر مي برد،و در اين ايام حتي عزل و نصب پادشاهان نيز جز وظايف کليسا به شمار مي رفت.بر خلاف آن،کليساي قرن 14و15م چنان دچار انحطاط سياسي و فساد اخلاقي گرديد،که دنيايي ترين اوقات خويش را در پيش گرفت.در آن دوران99%کل مجرمين را کشيش ها تشکيل مي دادند در حالي که تعداد آنان کمتر از 2درصد کل جمعيت بود.

34-پاپ،جهان را ميان استعمار گران غربي تقسيم مي فرمايد
 

در سال 1492م،قاره آمريکا کشف گرديد پاپ با صدور فرماني در سال 1493م که به نام فرمان تقسيم شهرت يافت.قاره آمريکا را به «اسپانيا»و قاره ي آفريقا و نواحي چين ،هند،ژاپن و ساير سرزمين هاي شرقي را به «پرتغال»بخشيد!!و بدين ترتيب دوران استعمار غربي در جهان با فتواي پاپ آغاز گرديد.اين نوع استعمار که تا قرن 19م ادامه يافت،تحت اشاعه ي دين مسيح به چپاول و غارت ساير قاره ها پرداخت.»(126)
««الکساندر ششم»(1503-1492م)براي ارضي ساختن بستگان حريص خويش که از اسپانيا آمده بودند از مقام پاپي سوء استفاده کرد و در صدد برآمد که فرزندش «سزار بورژيا»را حکمران تمامي ايتاليا نمايد.»(127)
«در انگلستان کليسا را دولت کنترل مي کرد.اما در قاره اروپا وضعيت بسيار متفاوت بود.در اين جا،کليساي کاتوليک به لحاظ قدرت و ثروت تنها پس از شاه در مقام دوم قرار داشت.کليسا،نهادي ثروتمند و ديوان سالار بود که در سراسر اروپا گسترده بود و بر زندگي ميليون ها نفر نفوذ زيادي اعمال مي کرد و اين اختيار را داشت که بخش مهمي را درآمد سالانه ي اکثر مردم را به زور از آنها بگيرد.

35-کليسا و سلطنت،دست در دست يکديگر
 

قدرت هاي عميقاً ريشه دار کليسا و سلطنت،غالباً با هم عجين مي شدند،و وابسته و حامي يکديگر بودند.مثلاً،در فرانسه پادشاه اقتدار خود را به شکل تدهين و تاجگذاري از کليسا دريافت مي کرد.اما او تمام اسقف هاي کليسا را منصوب مي نمود.و در برخي نواحي کشور،اسقف ها تمام قضات محلي و ديگر صاحب منصبان حکومتي را بر مي گزيدند.پادشاهان که غالباً تصويب علني اعمالشان را از جانب کليسا انتظار داشتند-انتظارشان برآورده مي شد.در عوض،مقامات کليسا از الطاف خاص پادشاه به شکل معافيت از پرداخت برخي ماليات ها يا دسترسي آسان به مشاغل مطلوب دولتي براي دوستان و اعضاي خانواده شان برخوردار مي شدند.»(128)
«در کليسا قرن پانزدهم جايي براي زهد فضيلت فقر نبود.از مبلغي که براي احراز به مقام کشيشي پرداخت مي شد،تا پولهاي هنگفتي که کاردينال ها براي ترفيع خود مي دادند،هر انتصابي تقريباً مستلزم چرب کردن سبيل رؤساي مافوق بود.يکي از راههاي پول اندوزي پاپها عبارت بود از فروش ادارت وابسته به کليسا،يا نصب اشخاصي به مقامات کليسايي و حتي کاردينالي که حاضر بودند کمک اساسي به هزينه کليسا بکنند.«آلکساندر ششم»80اداره جديد تأسيس کرد و از هر يک از اشخاص که بر رأس آن ادارات منصوب کرد،760دوکات(19000دلار)دريافت داشت.«يوليوس دوم»کالج يا دفتر خانه اي که 101دبير داشت ايجاد کرد و روي هم رفته از فروش مناصب آن 74000دوکات استفاده برد.«لئوي دهم»60تن را به مقام پرده داري و 141 تن را به مباشرت دربار پاپي برگزيد و 202/000دوکات از آنان دريافت داشت.مواجبي که به اين مأموران پرداخته مي شد،از نظر گيرنده و دهنده،به مثابه پيش پرداخت ساليانه ي يک قرار داد بود؛به نظر لوتر،فاسدترين نوع خريد و فروش مقامات کليسايي همين بود.
چه بسا که يک شخص،مستمري بگير غايب داراي چندين موقعيت مهم بود.مثلاً کاردينال فعّالي چون«روذريگو بورخا»(پاپ آلکساندر ششم آينده)از منصب هاي مختلف،ساليانه درآمدي برابر 7000دوکات(1/750/000دلار)به دست آورد،و دشمن وي،کاردينال»«دلار رووره»(پاپ يوليوس دوم)در يک زمان،هم اسقف اعظم آوينيون،هم اسقف بولونيا و لوزان و کوتانس و ويويه و ماند و اوستيا و ولتري،و هم رئيس ديرهاي نونانتولا و گروتافراتا بود.با همين روش بود که کليسا کارگزاران عمده ي خود را،و در بسياري از موارد شاعران ونويسندگان وابسته به خود،راحمايت ميکرد.»(129)
«هزاران شکايت و نارضايتي ديگر قطر ادعانه عليه کليسا را مي افزود.بسياري از مردم از مصونيت و معافيت کشيش ها از قوانين و الزامات کشوري و مسامحه ي محاکم و ناديده گرفتن جرايم آنها دلي پر خون داشتند.«ديت نورنبرگ»در سال 1522م،اعلام داشت که با ارجاع پرونده ي يک کشيش مجرم به دادگاه،عدالت اجرا نخواهد شد.
شکايات و دعاوي ديگر عليه کليسا از اين قرار بود:دور کردن مذهب از اخلاق،تأکيد نهادن بر اصل آييني به جاي حسن عمل (اگر چه مصلحان کليسا در اين مورد گناهشان بيش از کليسا بود)،غرق شدن مذهب در مراسم و آداب ظاهري و تشريفاتي،تنبلي و تناساني راهبان،فريفتن مردم ساده لوح از راه معجزات و آثار متبرک دروغين،سوء استفاده از اختيار تکفير و طرد،سانسور نشريات به وسيله ي روحانيان،تجسس و ظلم و اجحاف دستگاه تفتيش افکار،استفاده ي سوء از پول هايي که براي هزينه ي جنگ هاي صليبي با مسلمانان جمع آوري گشته بود براي مقاصد ديگر،و ادعاي روحانيان فاسد و فاجر بر اين که تنها عامل اجراي تمام شعاير مذهبي به جز تعميد هستند.»(130)
اين وضعيت،مخصوص به کاتوليک ها نبود،بلکه اصلاح طلبان و پروتستان ها نيز چنين روشي داشتند:
«مقامات پروتستان،به تقليد کاتوليک ها،در صدد برآمدند که معتقدات ديني مردم را در سرزمين هاي تابع خويش يکسان و مخالفين را سرکوب کنند.به اين منظور،شوراي شهر«آوگسبورگ»عبادت کاتوليک ها را ممنوع کرد و به کاتوليک ها فرمان داد در صورت نپذيرفتن آيين پروتستانيزم،در ظرف هشت روز،شهر را ترک گويند(18ژانويه 1537م).در پايان اين مهلت،سربازان املاک کليساها و صومعه ها را تصرف کردند،محراب ها و شمايل مذهبي کليساهاي کاتوليک را از بين بردند،و کاتوليک ها را تحت فشار قرار داده و يا از شهر بيرون راندند.«فرانکفورت-آم-ماين»به «آوگسبورگ»تأسي جست؛و متعاقب آن،مصادره ي اموال کليساهاي کاتوليک و الغاي مراسم آييني کاتوليک ها،در همه ي سرزمين هايي که در تصرف پروتستانها بودند،معمول شد.»(131)
««لودويک فون پاستور»مي نويسد:
فساد عميقي بر تمام کارمندان دستگاه پاپي حکمفرما بود. ...مقدار غير متعارف انعام ها و رشوه ها يي که مطالبه مي شد از اندازه بيرون بود.به علاوه،مأموران از هر جانب به تحريف و حتي جعل اسناد مي پرداختند.از اين روي شگفت نيست اگر از تمام نقاط دنياي مسيحيت فرياد اعتراض نسبت به فساد و رشوه ستاني کارمندان دستگاه پاپي يه آسمان بلند است.»(132)
««دانته»در کمدي الهي خود «بونيفاس هشتم»را به جهنم محکوم مي کند و در اعتراف سياسي خود تحت عنوان درباره ي سلطنت،اين پرسش را مطرح مي کند که آيا مقام پاپي حق دارد که بر جامعه سلطه داشته باشد؟!...اين مدافع صلح علت عمده ي آشفتگي جامعه را در قدرت پاپ مي ديد که هيچ اساس الاهياتي و کتاب مقدسي نداشت.»(133)

پي‌نوشت‌ها:
 

108-«مسيحيت از آغاز تا عصر روشنگري»،عزت ا..نوذري،صص 131-129.
109-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 29-28.
110-«مسيحيت»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،صص 188-187.
111-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 27-26.
112-همان،ص 28.
113-همان،ص 20.
*«يکي از علل زوال و سقوط کليساي آلمان در ثروت بي اندازه ي آن بود،که ازدياد ناصواب آن از يک سو غبطه و نفرت عامه را برانگيخت،و از سوي ديگر اثر بسيار مخربي بر خود کارگزاران کليسا باقي گذاشت»،«تاريخ پاپ ها»،لودويک فون پاستور،ص 293.
114-همان،صص 421.422.
115-«تاريخ تمدن،ويل دورانت،عصر ولتر»،کتاب دوم،صص289-286.
116-«واتيکان(کليساي جهاني کاتوليک)»،مجتبي عبدخدايي،صص 61-60.
117-همان،صص 171-169.
118-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 22-21.
119-«تاريخ کليساي کاتوليک»،هانس کونگ،حسن قنبري،ص 171.
120-«سيري در اديان زنده جهان»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،ص 229.
121-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 59.
122-«علم در تاريخ»،جان برنال،حسين اسد پور،پيرانفر،کامران فاني،ج1و2،صص 198-197.
123-«تاريخ تمدن دورانت،عصر ايمان»،صص 700-699.
124-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 9-8.
125-«واتيکان(کليساي جهاني کاتوليک )»،مجتبي عبد خدايي،ص 36.
126-همان،ص 38.
127-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،ص95.
128-«عصر روشنگري»،جان ام.دان،مهدي حقيقت خواه،صص 29-28.
129-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 23-22.
130-همان،ص29.
131-همان،صص 503-502.
132-همان ص 22.
133-همان،ص 22.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

منبع:
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388